منطق و توجیه برای آموزش زبان واژه بنیاد در رویکرد برنامه درسی واژگانی (ویلیس، ۱۹۹۰) مورد توصیف قرار گرفته است. همچنین اعمال و به کارگیری آن در دوره درسی کالینز کو بیلد نمایانگر سعی بلند پروازانه برای تحقق بخشیدن به یک برنامه درسی و ایجاد مطالب آموزشی براساس اصول واژگانی و نه دستور زبانی است. با وجود این، این موضوع نمی تواند دلیل فقدان علاقه و اشتیاقی باشد که متوجه این دوره شد.)
Continue reading →معلمین ترغیب می شوند تا پرسشنامه ای مربوط به هوش های چندگانه را درباره خودشان پاسخ دهند تا بدینوسیله قادر به ارتباط دادن تجارب شخصی خودشان با مفهوم هوشهای چندگانه باشند (کریستیسون، ۱۹۹۷). (پرسشنامه هوش های چندگانه چک لیستی کوتاه است که کاربران را قادر می سازد تا شرح حال هوش های چندگانه مربوط به خود را ایجاد کنند و از این ها به منزله راهنمایی برای تأمل و تعمق بر روی تجارب یادگیری خودشان، استفاده نمایند (کریستیسون، ۱۹۹۷…
Continue reading →ريلات و لوهان برای اینکه نشان بدهند که چگونه معلم باید این اصل را در راستای پاسخگویی به جملات زیر که زبان آموزان مطرح کرده اند، اعمال نماید، مثال زیر را ارائه می دهند
الف: من از این بدم میاد. این فقط وقت تلف کردنه.
ب: هرکسی این را می گوید. این باعث می شود که حالم بد بشه.
ج: من نمی توانم آن را …
Continue reading →چهار اصل بنیادی و کلیدی در مرکز و کانون برنامه ریزی عصب شناختی زبان وجود دارد:
(اوكانر و مک درموت، ۱۹۹۶؛ رول و نورمن، ۱۹۹۷).
۱- نتایج:
اهداف یا سرانجام ها. برنامه ریزی عصب شناختی زبان بر این ادعا است که دانستن دقیق آنچه می خواهید، به شما کمک میکند تا به آن دست یابید. این اصل را می توان به این صورت بیان کرد: آنچه را می خواهید، بدانید.»
Continue reading →اصول اصلی که در زیربنای طرح درسی آموزش زبان کل گرا وجود دارند،
عبارتند از: – استفاده از نوشته ها و آثار معتبر و نه ساختگی و مصنوعی، به ویژه متن ها و تمریناتی که برای مهارت های خوانداری فردی تدوین شده اند.
– تاکید بر روی رویدادهای (زبانی) واقعی و طبیعی و نه داستان های نوشته شده ویژه که به تجربة واقعی زبان آموز مرتبط نمی شوند.
Continue reading →کراشن و ترل (۱۹۸۳) سازماندهی دوره درسی را از دو دیدگاه مد نظر دارند. اول اینکه آنها برخی از اهداف متعارف برای دوره های زبان را فهرست می نمایند و سپس که کدامیک از اهداف آن اهدافی است که مد نظر رویکرد طبیعی است. آنان چنین اهدافی را چنین مطرح می کنند در چهار حوزه فهرست می کنند:
Continue reading →فرضیه درون داد می خواهد ارتباط بین آنچه را زبان آموز در یک زبان در معرض آن است درون داد و فراگیری زبان توضیح دهد، این فرضیه دربرگیرنده چهار موضوع اصلی است:
اول،
این فرضیه مربوط به فراگیری است و نه یادگیری.
دوم،
افراد زمانی به بهترین وجه زبان را فرا می گیرند که درون دادی را بفهمند که اندکی ورای سطح کنونی توانش آنان باشد
کراشن و ترل نقش اصلی زبان را برقراری ارتباط می دانند، و چون رویکرد آنان بر تدریس توانایی های ارتباطی استوار است، پس به رویکرد طبیعی به عنوان نمونه ای از یک رویکرد ارتباطی اشاره می کنند. رویکرد طبیعی شبیه به رویکردهای دیگر ارتباطی است که امروزه ایجاد شده و گسترش یافته است‘‘ (کراشن و ترل، ۱۹۸۳).
Continue reading →داکینگ (۱۹۹۴) خاطرنشان می سازد که رویکرد سنتی برای تدوین برنامه درسی شامل استفاده از فهم شخص از موضوع به عنوان پایه ای برای طراحی برنامه درسی است. شخص با آن رشته و موضوعی که می خواهد تدریس کند، شروع می کند (برای مثال، تاریخ معاصر اروپا، بازاریابی، درک مطلب شنیداری، با ادبیات زبان فرانسه) و سپس مفاهیمی، اطلاعات و مهارت هایی را که در آن رشته موجود است، انتخاب می کند. بعد یک برنامه درسی و محتوای دوره درسی براساس آن موضوع، تدوین می شود…
Continue reading →نقش زبان آموز در یک نظام آموزشی ارتباط تنگاتنگی با نقش و عملکرد معلم دارد. نقش معلم نیز به همین منوال در نهایت به فرضیات موجود درباره ی زبان و یادگیری زبان در سطح رویکرد مرتبط است. برخی از روش ها کاملاً وابسته به معلم به عنوان منبعی از دانش و جهت دهی هستند؛ برخی دیگر نقش معلم را به عنوان کاتالیزور، مشاور، و الگوی یادگیری می دانند؛ بعضی دیگر نیز سعی دارند تا نظام آموزشی را “ضد معلم “کنند و این کار را با محدود کردن پیشقدمی و قوه ی ابتکار معلم و ایجاد محتوای آموزشی
Continue reading →
No comments yet