قلم موی جادویی
این داستان قدیمی درباره ی استفاده از استعدادهای خود برای کمک به دیگران است. قلم موی جادویی چه کاری می تواند انجام دهد؟ داستان را تماشا کنید.
متن داستان
Rose loved drawing. She was very poor and didn’t have pens or pencils. She drew pictures in the sand with sticks.
One day, an old woman saw Rose and said, “Hello, There’s a paintbrush and some paper for you!”
“Thank you!” smiled Rose. She was so happy. “Hmmm, what can I paint?” she thought.
She looked around and saw a duck on the pond. “I know! I’ll paint a duck!”
So she did. Suddenly, the duck flew off the paper and onto the pond. “Wow!” she said. “A magic paintbrush!”
Rose was a very kind girl and she painted pictures for everyone in her village.
She painted a cow for the farmer, pencils for the teacher and toys for all the children.
The king heard about the magic paintbrush and sent a soldier to find Rose.
“Come with me” said the soldier. “The king wants you to paint some money for him.”
“But he’s already rich.” said Rose. “I only paint to help poor people.”
But the nasty soldier took Rose to the king. “Paint me a tree with lots of money on it,” he shouted.
Rose was brave and said, “No!” So the king sent her to prison.
But Rose painted a key for the door and a horse to help her escape.
The king chased after her. So she painted a big hole, and splat! The king fell in.
Today, Rose only uses her magic paintbrush to help people who really, really need help.
ترجمه داستان
رز نقاشی کشیدن را بسیار دوست داشت. او بسیار فقیر بود و خودکار یا مدادی نداشت. او با تکه های چوب روی شن نقاشی می کشید.
روزی، پیرزنی رز را دید و گفت: “سلام، یک قلم موی نقاشی و چند برگه کاغذ برای تو هست.”
رز لبخند زد و گفت:”متشکرم.” او بسیار خوشحال بود و با خود فکر کرد: “چه چیزی می توانم بکشم؟”
او نگاهی به اطراف انداخت و اردکی روی دریاچه دید. او گفت: “می دانم! من یک اردک می کشم!”
و او این کار را انجام داد. ناگهان، اردک از روی برگه پرواز کرد و روی دریاچه نشست. او گفت: “واو! یک قلم موی جادویی!”
رز دختر بسیار مهربانی بود و برای اهالی دهکده شان نقاشی می کشید.
او گاوی برای کشاورز کشید، تعدادی مداد برای معلم و اسباب بازی برای بچه ها.
پادشاه درباره ی قلم موی جادویی شنید و سربازی فرستاد تا رز را پیدا کند.
سرباز گفت: “با من بیا! پادشاه می خواهد برایش مقداری پول نقاشی کنی.”
رز گفت: “اما او در حال حاضر ثروتمند است! من فقط نقاشی می کشم تا به مردم فقیر کمک کنم.”
اما سرباز بدجنس رز را پیش پادشاه برد. او فریاد زد: “برای من درختی از مقدار زیادی پول بکش!”
رز شجاع بود و گفت: “نه!” و شاه او را به زندان فرستاد.
اما رز کلیدی برای در کشید و اسبی تا به او برای فرار کردن کمک کند.
پادشاه او را تعقیب کرد. پس او چاله بزرگی کشید و پادشاه در آن افتاد!
امروز، رز از قلم موی جادویی اش برای کمک به مردمی استفاده می کند که واقعا به کمک نیاز دارند.
اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های متوسط بیشتر هستید کلیک کنید